پرهام و ماموریت رفتن محمد
جمعه گذشته (٢٤ شهریور ٩١ ) محمد با هواپیما به تهران رفت . یه دروه مربوط به اداره بود که تهران برگزار می شد .از وقتی که محمد رفت پرهام هر کی زنگ می زد سریع می گفت بابابی ، بابایی . هر کی از در هال می آمد داخل بدو می رفت ببینه کی هست و می گفت بابایی بابایی . هر کی زنگ در می زد می گفت بابایی .خلاصه اوضاعی داشتیم و حسابی دلتنگی می کرد . دیدیم این جوری نمی شه و تصمیم گرفتیم با مامان ببریمش بیرون .مامان پیشنهاد کرد که پیاده بریم پل غدیر پس با مامان و پرهام حرکت کردیم . ماشااله پسرم خودش تنهایی بیشتر راه رو آمد هر چند به سرعت لاکپشت و ما هم مجبور بودیم مثل خودش با سرعت لاکپشت حرکت کنیم ولی بالاخره تا پل غدیر رفتیم و اونجا یه استراحت کوچی...
نویسنده :
فریده
8:19